نویسنده: مارگارت گالاگر (1)
مترجم: مهرداد وحدتی





 

فرهنگ، صنایع فرهنگی و تولید معانی

درک نقش درجه دوم و عمدتاً تأیید نشده‌ی زنان در نظام سیاسی - اجتماعی، بلافاصله باعث طرح این پرسش در ذهن می‌شود که چرا و چگونه عده‌ای از زنان این وضع را طبیعی و غیرقابل اجتناب می‌دانند. یکی از پاسخها نفس قرار دادن زن در حیطه‌ای شخصی و نه اجتماعی است. گرامشی در یادداشتهای زندان (2) می‌نویسد: برای یک گروه تابع [= زنان] صرف کارکردن از طریق تجربه‌ی مستقیم شخصی و عقل سلیم موجب تشکیل یک جهان بینی مخالف و برخوردار از همبستگی نمی‌شود. ممکن است آنچه تجربه می‌شود با توضیحات [راجع به] وضع موجود در تضاد باشد، اما دریافت علت و درک شیوه‌ی عمل بسیار دشوار است. بنابراین، با وجود «تجربه» تضاد [میان زن و مرد] آنچه اغلب «حس» می‌شود، طبیعی بودن امور در وضعیت فعلی است. نقش مسلط فرهنگ - که می‌توان آن را فرآیند تولید معانی دارای جایگاه اجتماعی و تاریخی نامید - در این فرآیند جامع شکل گیری هویت و نقش، اساسی است. (3)
خود زنان نیز شروع به توجه به «غیبت و محرومیت» فرهنگی خود کرده‌اند. بدین شکل، زنان می‌بینند که «در فرهنگی که در آن زاده شده‌ایم تعریفی منفی از ما به دست داده شده و تمایل بر آن بوده است که تجربه‌ی ما از دیده‌ها نهان ماند»، (4) یا می‌توانند از «عدم توانایی نسبت به یافتن خویش به آن صورت که خود، آن را در فرهنگ موجود تجربه کرده‌ایم» سخن به میان آورند. (5) با این حال، در دنیایی که - حتی نزد اکثر زنان - معنای فرهنگ آن است که «زن یعنی عشق ورزی و خانه، و مرد یعنی کار و جهان خارج» (6) فاصله‌ای بزرگ بین درک تضاد و اقدام به منظور از میان برداشتن آن وجود دارد. اهمیت بنیادی محرومیت فرهنگی یا معرفی ناتمام زنان را می‌توان در رابطه‌ی فرآیندهای فرهنگی با نظام اجتماعی - اقتصادی و در جبر اقتصادی رویّه‌ها و محصولات فرهنگی مشاهده کرد. در نتیجه، می‌توان صنایع فرهنگی و محصولات آن را حلقه‌ی ارتباطی دیگری دانست که زنان را در قید و بند رابطه‌ی ویژه‌ی خود با ساختارهای اجتماعی - اقتصادی قرار می‌دهد.
ریموند ویلیامز در تحقیقی ناب پیرامون ارتباطات نوین در بریتانیا (7)، از «انقلابی طولانی» در فرهنگ، که با گسترش دامنه‌ی نظامهای تعلیم و تربیت و ارتباطات آغاز شد، یاد می‌کند و آن را جریان سوم دگرگونیها به موازات انقلاب صنعتی در اقتصاد و انقلاب دموکراتیک در میدان سیاست، می‌نامد. به اعتقاد وی، مجموعه‌ی این سه فرآیند، توصیفگر بافت و آهنگ حرکت تجربه‌ی معاصر است.
با این مقدمات، لازم است که تأثیرات پیچیده و متقابل حوزه‌های فرهنگ، سیاست و اقتصاد مورد مطالعه قرار گیرد. ویلیامز در یکی از کارهای بعدی خود (8)، نقش محوری ساختار اقتصادی و تأثیرات تعیین کننده‌ی آن بر محصولات فرهنگی را مورد تصدیق قرار می‌دهد. وی خاطر نشان می‌کند که تمرکز فزاینده‌ی کنترل در دست شکرتهای بزرگ ارتباطات کلید توصیف ویژگی این وضعیت در حال پیدایش است، و این که در نتیجه‌ی این وضع، شیوه‌ها و نگرشهای سوداگرانه سرمایه داری روز به روز به پهنه‌های بیشتری رسوخ کرده و «در نزدیکی مرکز ارتباطات مستقر گردیده است».
در هر حال، موضوع بحث صرفاً این نیست که رسانه‌های ارتباطی، عملکردهای اقتصادی دارند (ویلیامز نیز قطعاً چنین چیزی نمی‌گوید)؛ بلکه هدف بیان این مطلب است که این رسانه‌ها یک نقش اساسی عقیدتی بازی می‌کنند که از طریق رابطه‌ی آنها با ساختار اجتماعی بیان می‌شود. این نکته‌ای است که همیشه درک نمی‌شود. به عنوان مثال، در تحلیل دالاس اسمایت (9)، وظیفه‌ی اصلی رسانه‌ها تشکیل دسته‌های ثابتی از شنوندگان، به منظور فروش به تبلیغات چیان انحصارات سرمایه داری، و از این راه، ایجاد گرایش به مصرف جهت تکمیل مدار تولید است. اغلب، نظیر این تحلیل در مورد شیوه‌ی رفتار رسانه‌ها با زنان، و متمایز ساختن آنها به عنوان بهترین مصرف کننده به کار می‌رود. (10) به این ترتیب، چگونه می‌توان بخشهای مهمی از رسانه‌ها را که کمتر از همه به درآمدهای تبلیغاتی متکی هستند - بویژه کتابهای جیبی، صنعت، سینما و موسیقی مردم پسند - در این طرح جای داد؟ اشکال این نوع نظریه پردازی در آن است که با اهمیت دادن به نقش رسانه‌ها در گردش کالاهای اقتصادی، نقش مستقل آنها در گسترش ایدئولوژی‌ها از نظر پنهان می‌ماند. در نتیجه، راههای تأثیر جبرهای اقتصادی بر شکل گیری، دامنه و اشکال تولید رسانه‌ها و محصولات آنها روشن نمی‌شود.
پیتر گولدینگ و رابرت مورداک در درخواست خود راجع به ایجاد یک اقتصاد فراگیر سیاسی برای فرهنگ، همین پیوندهای حیاتی میان ابعاد اقتصادی و مسلکی (ایدئولوژیک (تولید رسانه‌ها را مورد تأکید قرار می‌دهند. استدلال آنها این است که تولید ایدئولوژی نمی‌تواند جز در ارتباط با پویشهای کلی اقتصادی تولید رسانه‌ها و جبرهایی که اعمال می‌کنند، بدرستی درک شود و قابل جدا شدن از آنها نیست. (11) به عقیده‌ی آنها، این پویشهای اقتصادی در سطوح گوناگون و درجات متفاوتی از شدت و ضعف، در بخشهای متفاوت رسانه‌ها و نیز شاخه‌های داخلی هر یک عمل می‌کند. در کلی‌ترین سطح، توزیع منابع اقتصادی نقشی حیاتی در تعیین برد رسانه‌های موجود بازی می‌کند. به عنوان مثال، نبود روزنامه‌ای تندرو با شمارگان بالا در انگلستان، عمدتاً ناشی از هزینه‌های ممانعت کننده از ورود به بازار و نیز توزیع نادرست درآمدهای تبلیغاتی است. ضرورتهای اقتصادی نیز بر شکل عمومی رسانه‌های موجود تأثیر می‌گذارد. عدم انطباق میان نظام رسانه‌ای و نیازهای اجتماعی مردم در بسیاری از کشورهای در حال توسعه - به عنوان مثال نهادینه شدن [= جا افتادن] تلویزیون خانگی «استودیو پایه» در فرهنگهای گروهی فضای آزاد - تا حدود زیادی ناشی از سلطه‌ی تاریخی و اقتصادی شرکتهای عمده چند ملیتی است. به همین شکل، روزنامه‌های «شهر پایه» فایده‌ی چندانی برای جمعیتیهای پراکنده‌ی روستایی ندارد. ضرورتهای اقتصادی در سازمان هر یک از رسانه‌ها، شاید نقش عمده‌ای در تخصیص منابع تولید به شاخه‌های دارای هزینه‌های متفاوت، به نسبت جلب علاقه‌ی مخاطبان داشته باشد؛ مثل اختصاص امکانات برای پخش برنامه‌های ورزشی و آموزشی.
گرچه گولدینگ و مورداک اشاره‌ای به این حقیقت نمی‌کنند، آشکار است که هر یک از سطوح متفاوت جبر که آنها تشخیص می‌دهند، به طور منفرد یا دسته جمعی، به جایگاه ویژه‌ی زنان به عنوان موضوع و محمول (12) رسانه‌ها برخورد پیدا می‌کند. برای نمونه، همان دلایل مربوط به عدم انتشار روزنامه‌های تندرو، در مورد عدم انتشار روزنانه‌های طرفدار حقوق زنان نیز صدق می‌کند. اگر نیازهای روستاییان کشورهای در حال توسعه توسط روزنامه‌های شهر پایه به خوبی تأمین نمی‌شود، نیازهای زنان روستایی - که اکثریت قابل توجهی از آنان هم بی سوادند - از این هم بیشتر نادیده گرفته می‌شود. همان اختلاف نسبت هزینه به جلب علاقه‌ی مخاطبان، بین ارائه‌ی برنامه‌های ورزشی و پخش برنامه‌های آموزشی، در مورد پخش برنامه‌های ورزشی و برنامه سازی برای زنان هم وجود دارد. بنابراین، آشکار است که رسانه‌ها بدان لحاظ که خاستگاه نابرابری زنان در ساختار اجتماعی و نیز مؤید این نابرابری هستند، نقش مسلکی عمده‌ای بازی می‌کنند.

ویژگی‌های بارز رابطه‌ی زنان با صنایع فرهنگی

قبل از بحث راجع به برخی جنبه‌های کلی جایگاه زنان در رسانه‌ها، از نظر مشارکت آنان در این رسانه‌ها و نیز تصویری که از آنها به دست داده می‌شود، مایلم به برخی از ویژگیهایی که رابطه‌ی زنان با صنایع فرهنگی و محصولات آنها را به صورتی کاملاً استثنایی متمایز می‌سازد، اشاره کنم. باید روشن شود که هر یک از این ویژگیها ریشه در حوزه اقتصادی و مسلکی داشته، و افزون بر این، هر یک از آنها در این دو حوزه نقش کارکردی بارزی دارند.
قبل از هر چیز باید به این گفته‌ی کورنلیاباتلر اشاره کرد که از زمان اختراع چاپ، داستان نویسی برای زنان، معامله‌ای سودآور بوده است. زنان طبقه‌ی متوسط - طبقه‌ای که باسواد بود و فرصت و توان مالی برای مطالعه داشت. خوانندگانی حریص برای «قلمزنان رومانتیک» (13)، (14) بوده اند. به طور مسلم، با افزایش دسترسی به آموزش و گسترش سواد در میان زنان، این بازار ویژه در بیشتر کشورهای صنعتی به طرزی چشمگیر گسترش یافته است. افزون بر این، رشد رسانه‌های شنیداری الکترونیک بازارهای کاملاً تازه‌ای در میان زنان (و نیز مردان) گشوده و موجب نوعی توزیع محصولات فرهنگی شده که به اندازه‌ی خود این محصولات، متنوع است. در هر حال، بررسی برخی فرآیندهای تولید که حتی در ابتدایی‌ترین مراحل تولید فرهنگی دخالت دارند، به وضوح، آن جنبه‌های تابعیت زنان در صنایع فرهنگی توسط این صنایع را که تا حال حاضر در زمینه‌های بسیار گوناگون وجود داشته است، نشان می‌دهد.
راشل هریسون در پژوهشی درباره‌ی تولید و مصرف داستانهای بلند در قرن نوزدهم گفته است: این امر مبتنی بر نوعی تابع سازی چهار وجهی (15) زنان است. (16) آنچه در مرحله‌ی اول قرار می‌گیرد، نقش درجه دوم داستان نویسان زن است. داستان نویسی زنان در خانه، بیشتر تحمل می‌شد تا این که مورد تشویق قرار گیرد؛ آن هم تا آنجا که به زندگی روزمره‌ی خانوادگی لطمه‌ای نزند. با وجود این عقیده، بر این بود که نویسندگی نباید شغل زن در زندگی باشد. میشل هاتلار در اشاره‌ای مستقیم به یکی از «اساطیر» (17) رونالد بارتس تحت عنوان «بچه‌ها و داستان» و با این استدلال که [وجود] بچه‌ها داستان نویسی را توجیه می‌کند می‌گوید: «حتی در حال حاضر، نویسنده‌ی زن باید بر تبعیت خود از وضع موجود زنان که جنبه‌ی ابدی دارد صحه بگذارد، تا به صورت مظهر عصیان درنیاید». (18) این تضادها به روشنی، به صورت بخشی از شخصیت نویسندگان زن درآمده است؛ برای مثال، لیلی بریسکو «خودِ» دیگر شده‌ی ویرجینیاولف در کتاب «به سوی فانوس دریایی» می‌کوشد تا به رغم تمسخر یک ندای درونی که پیوسته نجوا می‌کند «زنان نمی‌توانند نقاشی کنند، زنان نمی‌توانند بنویسند» یک نقاشی را تکمیل کند. سالی سیرز گفته است قدرت این تضادها باعث شده است که برخی نویسندگان زن، مثل سیلویا پلات و خود ویرجینیاولف دچار یأس و حرمان شده، حتی دست به خودکشی بزنند. (19) به عبارت دیگر، زنان نویسنده در نتیجه‌ی تبعیضی که در انتشاراتیهایی که به دست مردان اداره می‌شود بر آنها روا داشته شد، نقشی درجه دوم یافتند. گرچه غالب مصرف کنندگانِ [کتاب] را زنان تشکیل می‌دادند نگرش ناشران آن بود که نویسندگان داستان باید مرد باشند و زنان را وادار به اختیار کردن اسامی مستعار می‌کردند؛ که کورر بل، جرج الیوت و جرج سَنْد، چند نمونه از این دست‌اند. محتوای داستانها نیز تحت تأثیر ارزشهای مسلط مردان و آنچه آنها مهم می‌شمردند، قرار می‌گرفت. این وضع باعث شد که ویرجینیا ولف بگوید ساختار کلی داستان قرن نوزدهم چنان بود که وقتی به دست زنان نوشته می‌شد، «مجبور می‌گردید دید روشن خود را در اطاعت از اقتدار خارجی تغییر دهد» و در نتیجه، تعداد زیادی آثار اساساً معیوب به وجود آمد. (20)
دومین جنبه‌ی توصیف هریسون از خصوصیات نقش درجه دوم زنان در فرآیند داستان نویسی، به نقش زنان در صنعت چاپ برمی‌گردد. تغییرات فنی این امکان را در این صنعت به وجود آورده است که کارگران ماهر مرد جای کارگران غیر ماهر زن (و کودک) را که از مهارت کمتری برخوردارند، بگیرند. کارل مارکس در نخستین جلد سرمایه به این موضوع توجه کرد که چاپخانه‌های لندن به «کشتارگاه» معروف شده‌اند و در آنها، در انجام کارهایی نظیر جداسازی کهنه برای تهیه‌ی کاغذ و امور مربوط به صحافی، قربانیان اصلی «زنان، دختران و بچه‌ها هستند». (21) سوم آن که استثمار زنان به طور مشابه در خدمات خانگی (که با افزایش سود و ثروت بازرگانان - که آن نیز ناشی از تبدیل ارزش افزوده‌ی مطلق به ارزش افزوده نسبی در اقتصاد صنعتی قرن نوزدهم بود - امکان پذیر شد) باعث گردید تا زمان طبقه‌ی متوسط فرصت مطالعه پیدا کرده، گاه خود نیز دست به قلم ببرند.
و سرانجام، به جنبه‌ی دیگری از زن به عنوان مصرف کننده می‌رسیم. می‌توان گفت که در اینجا نوع خاص تابع سازی، عمدتاً جنسی است و از طریق ایدئولوژی‌های مربوط به عشق، زنانگی، تعلق به خانه، و مادری - که محتوای بسیاری از داستانهای تولید شده در این عصر را اشباع می‌کند - به آن مشروعیت داده می‌شود. درک این نکته اهمیت دارد که ایدئولوژی عشق و ازدواج، و نتیجه‌ی فرعی آن یعنی دوشیزگی و تک همسری، افزون بر عملکرد اجتماعی خود (یعنی تضمین وظیفه شناسی دختران و نجابت زنان) نقش اقتصادی ویژه‌ای نیز بازی می‌کرد. در واقع، ریشه‌های این ایدئولوژی در منافع رو به ظهور روابط جدید اقتصادی قرار داشت. این نکته به روشنی، در گزارش فاینر بیان شده است:
خانواده‌های طبقه‌ی متوسط ثروت انباشته‌ی صنعتی خود را در یک نظام توارث قابل افراز مورد استفاده قرار می‌دادند که اخلاقیات سخت گیرانه‌تری را طلب کرده، بیش از هر زمان دیگر، معیارهایی والا برای زنان تعیین می‌کرد. یک زن خطاکار می‌توانست وسیله‌ی قرار گرفتن یک مدعی دروغین برای ثروت خانواده، در قلب آن شود. به منظور اجتناب از این فاجعه، از زنان طبقه‌ی متوسط خواسته می‌شد تا جانب پاکدامنی را سخت پاس دارند. (22)
بدین شکل، «پندار زنانگی» حاصل این دوره، تاریخی (23) (چیزی که از دید بیشتر مفسران مخفی نمانده) با تغییرات بنیادی در نظام اقتصادی - اجتماعی و نیز پیدایش شکل صنعتی تولید فرهنگی، همزمان می‌گردد. پنداری بودن آن در این حقیقت نهفته است که تضاد اساسی میان آرمانها و زنان در ساختار جامعه را می‌پوشاند یا دست کم شروع به پوشاندن آن می‌کند.
گرچه این مشکلات مربوط به زنان و تولید، در زمینه‌ی تاریخی خاص خود مورد بحث قرار گرفته‌اند، نه اشتباه تاریخی محسوب می‌شوند و نه صرفاً به یک فرهنگ ارتباط پیدا می‌کنند. معانی فرعی این مشکلات در عصر جدید باید در بازنگری جهانشمول مسائل مؤثر بر زنان در درون فرهنگ، توسط فرهنگ و نیز توسط رسانه‌ها که، بحث آن در پی خواهد آمد، آشکار گردد. در هر حال، قبل از این بحث مایلم به یک عامل دیگر که رابطه‌ی زنان با صنایع فرهنگی و محصولات آنها را به صورتی بسیار متمایز درمی‌آورد، اشاره‌ای مختصر بکنیم. منظور روشی است که با استفاده از آن، زنان به صورت یک گروه در انگاره سازی فرهنگی (24) برای مقاصد اقتصادی و مسلکی مورد استفاده قرار می‌گیرند. گرچه این مسئله قبلاً تا حدودی مطرح شد موضوع، صرفاً این نیست که برخی تصاویر انتقال یافته توسط فرهنگ می‌تواند بر ادراک و رفتار زنان و مردان نسبت به یکدیگر تأثیر گذارد. فراتر از این، مفهومی وجود دارد که در آن تصاویر زن (که از لحاظ اجتماعی ساخته و پرداخته شده) می‌تواند مورد استفاده قرار گرفته یا در مرکز ساخت تصاویر اجتماعی به مراتب وسیع‌تر از آنهایی که به طور مستقیم به خود زنان مربوط می‌شود، قرار داده شود.
به عنوان مثال، میشل ماتلار (25) در بحث خود راجع به ساختمان و عملکرد مسکلی (ایدئولوژیک) تصویر «تجدد»، تصویر مقدم «زن» را به عنوان محوری که رسانه‌ها با استفاده از آن به اشاعه‌ی «فرهنگ تجدد» خاص خود می‌پردازند، نشان داده است. به گفته‌ی وی، تصویر زنانگی اساساً (حتی به گونه‌ای اساطیری) به مفاهیم تداوم، خلود و ماندگاری ارتباط داده می‌شود. «چهره‌ی زن از طریق قدرت پنهان تصویر خود، اشارات ناآگاهانه‌ی خود... نشانه‌ی پیشنهادی غیر تهاجمی و ساطع کننده‌ی ایمنی و درستی است.» با این حال، در تضادی آشکار با آنچه گفته شد، رسانه‌ها به طور مداوم زن را - از طریق دیداری با «زرادخانه‌ای از نمادها»، مدها، کالاهای تازه، طرحهای جدید و شیوه‌های تازه‌ی زندگی که ترسیم گر فرهنگ تجدد است، مرتبط می‌سازند. به نظر ماتلار، این بدان معناست که تصویری خاص از تجدد ساخته می‌شود که در آن، سنت نوع تازه‌ای از اعتبار و جاودانگی می‌یابد و به رغم تغییر و حرکت ظاهری، نوعی حس دلگرم کننده نسبت به نظم و ماندگاری وجود دارد؛ و «این حقیقت اساسی را پنهان می‌کند که موضوعات جدید کاری بیش از تجدید اسطوره‌های کهنه انجام نمی‌دهند». (26)

فرآیندهای اجتماعی شدن زن و تصاویر آن در رسانه‌ها

از لحاظ نظری، رسانه‌ها به عنوان یکی از چند عامل اجتماعی کننده، نباید در فرآیند اجتماعی کردن، مسئولیت یا قدرتی بیشتر یا کمتر از دیگر عوامل اجتماعی کننده داشته باشند. اما برخی عوامل ویژه‌ی ساختار و نیازهای درون سازمانی رسانه‌ها سبب شده تا برخی نظریه پردازان نابرابری جنسی بگویند رسانه‌های گروهی قادرند در فرآیند اجتماعی کردن، نقش محافظه کارانه‌ی ویژه‌ای داشته، موجب تقویت ارزشها و باورهای سنتی گردند. این عوامل عبارتند از: ترکیب جنسی نیروی کار رسانه‌ها، که تقریباً در تمام کشورها اکثراً از مردان تشکیل شده و این اکثریت در حیطه‌های پر نفوذ مدیریت و تولید بیشتر است. نکته‌ی دیگر اتکای بسیاری از سازمانهای رسانه‌ای به حمایت تجاری است، که این امر باعث می‌شود آنها به مفاهیم و تصاویر شناخته شده بپردازند. سوم آن که، معمولاً انتظار می‌رود رسانه‌های گروهی - اعم از برنامه‌های رادیویی، تلویزیونی، مجلات، روزنامه‌ها، صفحه و فیلم - تأثیری سریع و روشن داشته، به سرعت و به آسانی، توسط مخاطبان جذب شود؛ در محصولات این رسانه‌ها به وفور، از شخصیت پردازی ساده، قابل تشخیص و یکدست استفاده می‌شود. بدین دلیل، برخی مفسران بر این باورند که رسانه‌ها نوعی واقعیت اجتماعی را نشان می‌دهند که اگر به طور مشخص نادرست نباشد، از محافظه کارترین نیروهای اجتماعی تغذیه کرده، گرایشهای تازه را تا زمانی که تثبیت نشده‌اند، نادیده می‌گیرد و از همین رو، عمدتاً تقویت کننده‌ی فرهنگ‌اند و نه تغییر دهنده‌ی آن. یک نمونه از این موضوع «شخصیتهای استاندارد شده» یا کلیشه‌ای است که در بسیاری از محصولات رسانه‌ها، زنان و مردان با استفاده از آنها توصیف می‌شوند؛ نگرانی برخی منتقدان رسانه‌ای از این است که توصیف مکرر زنان و مردان در نقشهای کلیشه‌ای - و تمایل به این که هر نوع انحراف از آن را به صورتی منفی نشان دهند - باعث شود عملاً برخلاف امکانات بالقوه تغییر دهنده هر نوع تجربه‌ی غیر کلیشه‌ای که مردان و زنان در زندگی عادی اجتماعی با آن مواجه می‌شوند، عمل کنند. این کار نه تنها نقشی خنثی و حتی محافظه کارانه به رسانه‌ها می‌دهد، بلکه باعث می‌شود آنها در مقابل برابری دو جنس زن و مرد، به صورت عاملی ارتجاعی عمل کنند.
[در اینجا] قصد ندارم به توصیف مفصل تصاویر اساسی‌ای که رسانه‌های جهان با استفاده از آن، زنان را به تصویر می‌کشند، بپردازم. اکنون همه از این تصاویر اساسی اطلاع دارند. نمایش زنان به تعداد کمتر، توصیف آنها به شکل «گونه‌های» آشنای همسر، مادر، طرف عشقی و دختر افسونگر، و نسبت دادن ویژگی‌های روانی حاکی از کارپذیری، اتکا به دیگران و تردید، در تصاویری که در حال حاضر از زن در رسانه‌های ملی و بین المللی به دست داده می‌شود، کاملاً مستند گردیده است. (27) به جای این کار مایلم توجه شما را به برخی تغییرات در این رویّه جاری جلب کنم.
تصادفی نیست که در کشورهایی که زنان در آنجا به سریع‌ترین پیشرفتها در جهت مشارکت کامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نایل شده‌اند (به عنوان مثال، جمهوری خلق چین، کوبا و کشورهای سوسیالیست اروپای شرقی) ضرورتهای اقتصادی موجب تدوین سیاستهایی درباره‌ی زنان شده است. [در این کشورها] رسانه‌های گروهی به طور کلی بازتاب دهنده‌ی تعهد دولت نسبت به این سیاستها بوده‌اند. به عنوان مثال، تصویری که از زن در رسانه‌های چین نشان داده می‌شود، بارزترین نمونه‌ای است که نشان می‌دهد رسانه‌ها چگونه می‌توانند در فاصله‌ی زمانی نه چندان درازی، سهمی عمده در تغییر تصویر زنان از خود و نیز تعریف نقش اجتماعی آنان داشته باشند. در هر حال، اهمیت مداخله‌ی دولت در این فرآیند، بسیار زیاد است و موفقیت رسانه‌ها در تشویق مردم به پذیرش تغییرات، ارتباط مستقیمی با کارآمدی ادراک مشکلات زنان و راههای حل آن مشکلات توسط سیاستمداران دارد. برای نمونه، زنان چینی از این موضوع گله مند بوده‌اند که رسانه‌ها با به تصویر کشیدن قهرمانان زن تنها در نقش‌های رهبری، بدون اشاره به رقابتهایی که زنان واقعی معمولاً در این گونه شرایط با آن روبرو می‌شوند، مشکلات خاصی را که زنان از گذشته‌ی تاریخی خود یا از نقش مادری خود به ارث (28) برده‌اند، نادیده گرفته‌اند.
بیشتر شواهد حاکی از آن است که رسانه‌های کشورهای سوسیالیست اروپای شرقی نیز مانند چین، تصویری مثبت از زن به دست داده و بر کمکهای آنها به توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی تأکید کرده‌اند. البته باز هم مثل چین همان معضل، یعنی تقاضاهای ناسازگار بین نقش اقتصادی زن و نقش او در خانه، به قوت خود باقی است و بر طبق برخی تحقیقات انجام شده در لهستان و شوروی [پیشین] در واقع، رسانه‌ها باعث آن شده‌اند. (29)
نمونه‌ی دیگری که می‌توان اشاره‌ای گذرا به آن کرد، در برخی کشورهای آفریقایی یافت می‌شود. گرچه [در این مورد،] اطلاعات پراکنده و شواهد اندک است، قرائنی وجود دارد حاکی از آن که تصویر زن در برخی از کشورهای آفریقایی می‌تواند از استفاده‌ی نسبتاً آگاهانه از رسانه‌ها در جریان کلی توسعه‌ی ملی بهره مند شده، بازتابی از این امر باشد. به عنوان مثال، مطالعه‌ی تحلیلی مطبوعات زامبیا در فاصله‌ی سالهای 1971 تا 75 تصاویری مثبت و نیرومند از زنانی که دوش به دوش مردان در کار توسعه دخالت داشته‌اند به دست می‌دهد. (30) پیدایش برخی مجلات دارای تمایلات آشکار و پنهان نسبت به دفاع از حقوق زنان در کشورهایی چون غنا، کنیا و سنگال طی سالهای اخیر، دلیل دیگری است بر این که تصاویر جایگزین از خود برای آنان وجود دارد. در هر حال، به این نکته نیز باید اشاره کرد که بسیاری از ویژگی‌های منفی رفتار با زنان که در جاهای دیگر دیده شده، در رسانه‌های جوان آفریقایی نیز دیده می‌شود.
به طور خلاصه، معنی کلی نمونه‌های مذکور آن است که ریشه کنی معتقدات و باورهایی که موجب تقویت تصاویر رایج از زن در رسانه‌ها می‌شود، حتی در رسانه‌های تحت کنترل دولت که تعهدی قوی نسبت به ایجاد تغییرات اجتماعی دارند، کاری بسیار دشوار است.

نقش کارکردی رسانه‌ها در تصویرپردازی از زن

رسانه‌های عمومی در جامعه چند کار کاملاً متفاوت از یکدیگر انجام می‌دهند و ضمن ارائه‌ی اخبار و سرگرمی، وسیله‌ای برای آموزش و پخش آگهی نیز هستند. عموماً فرض بر این است که تصویری که رسانه‌ها در هر یک از این کارکردهای خود از زن به دست می‌دهند کمابیش زیبانبار است. با نگاهی کوتاه به دو نقش تقریباً متفاوت رسانه‌ها، یعنی پخش آگهی و آموزش، متوجه می‌شویم که موضوع به هیچ وجه حدود مشخصی ندارد.
احتمالاً بزرگ‌ترین نگرانی مربوط به تصاویر زنان در پخش آگهی‌هاست که اتکای آنها بر استفاده از زنان، بویژه بدن آنها، به عنوان طعمه‌ای برای فروش، داستانی است که بر سر هر بازاری هست. نقش خوار کننده‌ی بسیاری از تصاویر تبلیغاتی زنان در مطالعات انجام شده در کشورهایی چون اتریش، کانادا، دانمارک، فیلیپین و بریتانیا کاملاً به اثبات رسیده است. (31) در تعدادی از کشورها مبارزاتی موفقیت آمیز علیه بعضی از تبلیغات و تبلیغات چیان برپا شده است. در هر حال، این مبارزات در مقابل دریای تصاویر منفی‌ای که به نام منافع تجاری از زن پخش می‌شود قطره‌ای بیش نیست. این منافع کنترل خویش را نه تنها بر تبلیغات، بلکه بر زمینه‌ی اطراف آنها نیز اعمال می‌کند یا دست کم بر آنها تأثیر می‌گذارد. در واقع، هدف بخش اعظم محتوای رسانه‌های تجاری اعم از تلویزیون، رادیو یا مطبوعات، جلب مخاطبانی است که باید در معرض پیامدهای تبلیغاتی قرار گیرند. این نکته همراه با این حقیقت که تبلیغات تمایل به استفاده از جاذبه‌های شناخته شده، بی خطر و سنتی دارد، باعث می‌شود که مخاطب به طرزی موذیانه و محافظه کارانه جذب شود.
از طرف دیگر، شرط موفقیت تبلیغات، فروش است و به همین علت لازم است که نگرشها و رفتار مخاطبان در نظر گرفته شود. بدون شک، تبلیغاتی که هدف آن برخی گروه‌های خاص است تغییرات نقش زنان را مدنظر قرار می‌دهد. به عنوان مثال، در بریتانیا یک رشته تبلیغات موفق راجع به یک روزنامه در پیام تبلیغاتی خود به بازی با کلمات یک گفته معروف پرداخته، می‌گوید: «پشت سر هر زن موفق یک دیلی میل قرار دارد.» در این گونه آگهی ها، زنان به صورت مدیر تجاری، حقوقدان و امثال آن نشان داده می‌شوند. در آمریکا پس از این که خطوط هواپیمایی یونایتد ایرلاینز متوجه شد که 16 درصد مسافران بخش بلیط‌های تجاری شرکت در سال 1978 را زنان تشکیل داده‌اند، یک چهارم تبلیغات نوشتاری خود را متوجه زنان می‌کند، طوری که در تبلیغات تلویزیونی همین شرکت چنین وانمود می‌کند که یک سوم مدیران شرکت زن هستند. (32) با وجود این نمونه‌ها و نمونه‌های دیگر، (33) و به رغم تحقیق انجام شده در کانادا که نشان داده است آگهی‌های نشان دهنده‌ی نقشهای جدید به چشم آگهی دهندگان و مصرف کنندگان به یک اندازه، موفق‌تر بوده است، (34) احتمال نمی‌رود که تبلیغات چیان تغییری را [در شیوه‌های خود] آغاز کنند؛ آنها به حفظ وضع موجود علاقه مندند.
افزون بر این، نمونه‌های بسیار زیادی از آنچه گاه «فحشای ارزشها» در تبلیغات نامیده شده، وجود دارد. همچون مواردی که یک ارزش اصیل که هیچ ارتباطی با کالا ندارد برای فروش آن مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ به عنوان مثال، استفاده از ارزش استقلال زن در مجموعه‌ی [تلویزیونی] «راه زیادی طی کرده‌ای، بچه» (35) در تبلیغات به منظور فروش سیگار ویرجینیا اسلیم. (36) استوارت ایون نشان می‌دهد که چگونه در سالهای دهه‌ی 1920 در آمریکا تقاضای زنان برای برابری با مردان، به عنوان مثال، در تبلیغات شرکت تنباکوی امریکا به صورت زبان ترویج مصرف گرایی درآمد. این نمونه‌های تاریخی مؤید درستی تعریفی است که تبلیغات را «لفّاظی تجدد» نامیده است. (37)
شاید این فرض که رسانه‌های آموزشی احتمالاً تصویر متوازن‌تری از زن به دست می‌دهند و مربیان نسبت به خطر کلیشه پردازی جنسی هوشیاری بیشتری نشان داده، در نمایش نقش دو جنس زن و مرد در دام تعصب نمی‌افتند، درست باشد. ولی تا آنجا که به آموزش رسمی مربوط می‌شود، به عنوان مثال در کشورهایی چون بنگلادش، فرانسه، هند، سوئد، آمریکا و شوروی، (38) تعداد کتابهای مؤید کلیشه سازی نقش جنسها در کتابهای درسی کودکان رو به افزایش است. در عین حال، برخی تحقیقات انجام شده در آمریکا نشان داده است که جنبه‌هایی از کلیشه‌های مربوط به نقش جنسیت در کودکانی که هنوز وارد نظام آموزشی نشده‌اند، (39) وجود دارد و همین امر اهمیت حیاتی آموزش رسمی پیش از مدرسه را نشان می‌دهد. آنچه در این زمینه شایان توجه است برنامه‌ی تلویزیونی آمریکایی موسوم به Sesame Street می‌باشد که در آن تعداد شخصیتهای مؤنث یک پنجم شخصیتهای مذکر است و مذکرها به صورت افرادی مسلط و مهاجم، و مؤنثها به صورت خانه داران سنتی نشان داده شده‌اند. این برنامه عمداً به صورتی طراحی شده که بچه‌ها بتوانند قبل از ورود به دبستان «الگویی برای رفتار خود بیابند». (40) افزون بر این، تحقیقات متعدد نشان می‌دهد. که مجموعه مذکور در آموزش کودکان موفق بوده است. (41)
برنامه‌های آموزشی غیر رسمی برای بزرگسالان نیز مصون از انتقاد نیست؛ گرچه برنامه‌های متعدد رادیویی و تلویزیونی به منظور آموزش زنان تهیه می‌شود، در آنها بیشتر بر مهارتهای مربوط به امورخانه، مثل بچه داری تأکید می‌شود و فعالیتهای دیگر که انجام آنها توسط زنان مرسوم نیست جائی در برنامه ندارد. نمی‌خواهیم بگوییم که آنچه پخش می‌شود (به ویژه در کشورهای در حال توسعه) به درد زنان نمی‌خورد، بلکه نکته‌ی در خور اعتنا آن است که در کشوری مثل انگلستان «آموزش بیشتر» برای زنان هنوز عمدتاً از تعدادی برنامه متوالی راجع به آشپزی، خیاطی، بافتنی و امثال آنها تشکیل شده و به ندرت، برنامه‌ای در مورد حفظ زنان در بازار کار یا بازگشت آنها به این بازار به چشم می‌خورد. حتی برنامه‌هایی که به مسائل اساسی مثل بهداشت و جلوگیری از حاملگی می‌پردازد، دچار تعصب جنسی است. به عنوان مثال، در هند تحلیل مفصل دو فیلم تهیه شده توسط دولت راجع به تنظیم خانواده، نشان داد که هر دو به شدت طرفدار مردان و پدرسالارانه‌اند. (42)

پی‌نوشت‌ها:

1. مؤسسه‌ی تکنولوژی آموزش دانشگاه آزاد انگلستان
2. Antonio Gramsci, Prison Notebooks: Selections, London, Lawrence & Wishart, 1971.
3. 1 Michele Barren, Philip Corrigan, Annette Kuhn and Janet Wolff, ‘Representation and Cultural Production’, in M. Barrett et al. (eds.), Ideology and Cultural Production, London, ('room Helm, 1979.
4. Dalston Study Group, Was the Patriarchy Conference Patriarchal?’, Papers on Patriarchy, Brighton. Women’s Publishing Collective, 1976.
5. Sheila Rowbotham, Women's Consciousness, Man's World, Harmondsworth, Penguin, 1973.
6. Sue Sharpe. ‘The Role of the Nuclear Family in the Oppression of Women’. New Edinburgh Review, Summer 1972.
7. Raymond Williams, The Long Revolution, Harmondsworth, Penguin, 1962.
8. Raymond Williams, Communications, Harmondsworth, Penguin, 1968.
9. Dallas Smythe, ‘Communications: Blinds pot of Western Marxism', Canadian Journal of Political and Social Theory, VOl. 1, No. 3f 1977.
10. See, for example: Alice Bmbree, Media Images. I: Madison AvenuE Brainwashing- The Facts’, in Robin Morgan (cd.), Sisterhood is Powerfid, New York. Vintage Books, 1970: Ellen Cantarow et at,, i Am Furious (Female)’, Roles Women Play: Readings Toward Women's liberation, Belmont, CaliF.. Brooks/Cole, 1971: Carol Lopatc. ‘Daytime Television: You'll Never Want to I Leave Home', Feminist Studies. Vol. 3/4, 1970, pp. 96-82.
11. Peter Golding and Graham Murdock, 'Ideology and the Mass Media: The Question of Determination', in Barrett et al. (ed.), op. cit.
12. subjects and objects
13. Romantic scribblers
14. Cornelia Butler Flora, Women in Latin American Fotonovelas: From ( 'inderefa j to Mata Haro’, Women Studies International Quaterly, Vol. 3, No. I, 1980. pp. 95-104. 3.
15. fourfold subordination
16. Rachel Harrison, ‘ •‘Shirley”: Relations of Reptoduction and the Ideology of Romance’, in Women’s Studies Group. Centre for Contemporary Studies (cd.),1 Women Take Issue . London. Paladin. 1973.
17. Roland Barthes. Mythologies. London. Paladin. 1973.
18. Michele Mattelart, ' Reflectiond on Midernity: A Way of Reding Women's Magazines', Two Worlds, Vol. 1. No. 3, 1978/79, pp. 5- 13.
19. Sallie Sears, Psycho-sexual Imperatives: Their Rol in Identity Formation, New York, Human Sciences Press, 1979.
20. Virginia Woolf, اطاقی از آن خود, Harmondsworth, Penguin, 1975.
21. Karl Marx, Capital, Vol, I, London, Lawrence & Wishart, 1974.
22. Piner Report, London, Her Majesty’s Stationery Office, 1974.
23. See, for example: Cynthia White, Women's Magazines 1863-1968: Sociological Study, London. Michael Joseph, 1970; M. Cecil, Heroines in Love 1750-1974, London. Michael Joseph. 1974.
24. cultural imagery
25. mattel art, op. cit.
26. Ibid.
27. See. for example: Mieke Ceulemans and Guido Fauconnier, Mass Media: The Image, Role and Social Conditions of Women, Paris, Unesco, 1979 (Reports and Papers on Mass Communication, 84); Margaret Gallagher. Images ofi Women in the Mass Media, Paris. Unesco/Intcmational Commission for the Study of Communication Problems, 1980.
28. Elizabeth Croll, Feminism in China, London, Routledge & Kegan Paull, 1987.
29. Magdalena Sokolowaska, 'The Woman Image in the Awareness of Contemporary Polish Society'. Polish Sociological Bulletin, Vol. 3, No. 35, 1976, pp. 41-50. V. Semenow, 'Obszory Brakai Ljukvi Lv Molodeznyh Zurnolov', Moloez. Obzovanie, Vospitaine, Professional, nanja Dejatel'nost'. pp. 164-70, Leningrad, 1973', Mollie Rozenhan, "Image of Male and Female in Soviet children's Reders', in D. Atkinson et al. (eds.), Wonen in Russia, Stanford University Press. 1977.
30. Ilsa Glazer Schuster, New Women of Lusaka, Palo Alto, Calif., Mayfield Publishing Co., 1979.
31. 31. Task Force on Women and Advertising, Women and Advertising: Today's Messages ? Yesterday’s Images? Toronto, Canadian Advisory Board, 1977. Trevor Milium. Images of Women Advertising in Women’s Mayazines. London, Chatio & Windus, 1975. Arbeitsgruppe Frauenmaul. /c/i hab’ Dir Keinen Rosengarten Versprochen: das Hild der Frau in vier dsterreic/uschen Tugeszeitungen - eine Dokamentation, Vienna, Frischfleisch & Lowenmaul, 1979. Preben Sepstrup, En UndersageLse of mands og Kvindebilledet i den Dagspresseannoncering (Report to the Danish Comsumer Ombudsman), Copenhagen. 1978. National Commission on the Role of Filipino Women. Image and Reality among Filipino Women: A Comparative Study of the Values Portrayed by the Female Lead Characters in Tagalog Films and the Values Held by the Femal Lead Characters in Tagalog Films and the Values Held by Female College Students. Manila, NCRFW, 1978 (minteo).
32. Barbara Lovenheim. Admen Woo the Working Women', New York Times, 18 June 1978.
33. Marlene Cuthbert. The Impact of Audio-visual Media in ihe Socio- cultural Behaviour of Women in Jamaica, Paris, Unesco, 1987 (mimeo).
34. Alice Courteney and Thomas Whipple. Canadian Perspectvies of Sex Stereotyping in Advertising. Ottawa. Advisory Council on the Status of Women. 1978.
35. "You’ve Come a Long Way, Baby"
36. Gunnar Andem and Kjell Nowak. Gender Structures in Swedish Magazine Advertising 1950-1975, University of Stockholm. 1978 (mimeo).
37. Maltelart. op. cit.
38. Sultana Krippendorf. Women’s Education in Bangladesh: Needs and Issues, Part II. Dacca. Foundation for Research on Development. 1977. Susan Beraud. Sex Role Images in French Children's Books'. Journal of Marriage and the Family. Vol. 37. 1975. pp. 194-207. Karen Berg, ‘School Books and Roles of the Sexes'. Herta. Vol. 5. 1969. pp. 45-53. Indian Federation of Univesity Women’s Association. A Teacher-training Course on Sexism in the Classroom, Geneva, UNICEF, 1977 (mimeo). A. Rickel and L. Grant, ‘Sex Role Stereotypes in the Mass Media and Schools: Five Consistent Themes'. International Journal of Women's Studies. Vol. 2. No. 2. 1979.
39. Vicki Flerx. Dorothy Fidler and Ronal Rogers. 'Sex Role Stereotypes: I Developmental Aspects Early Intervention', Child Development. Vol. 47, No. 4, 1976. pp. 998-1007.
40. Nancy Signorelli and George Gerbner, Women in hiblic Broadcasting: A Progress Report. Philadelphia, University of Pennsylvania. 1978 (mimeo).
41. Gerald Lesser, Children and Television: Lessons from Sesame Street, New York. Random House, 1974.
42. Madhu Kishwar, 'Family Planning or Birth Control', Manushi, No. 1, January 1979, pp. 24-6.

منبع مقاله :
صنايع فرهنگي مانعي بر سر راه آينده‌ي فرهنگ، (1380) گردآوری یونسکو، ترجمه مهرداد وحدتي، تهران: مؤسسه‌ي پژوهشي نگاه معاصر، چاپ دوم